خیلی از اخرین باری که اینجوری دیدمت میگذره.اون قدری زیاد که اون روزا رو خیلی دقیق یادم نیست.
اخرین باری که اینجوری دیدمت معمولی بودی.
چقد دوست داشتنی بود بعد مدتها دیدنت.اینکه باز تو چشم من نگاه کنی...ممتد...
اتفاقی که خیلی وقته نیوفتاده. تو خیلی وقته که تو چشم من نگاه نمیکنی.به هر دلیلی که داری.
با کلمه نمیشه درباره حال خوب شنبه چیزی گفت.
هر دفعه ای که نگات میکنم بیشتر اکسیژن هوا میشی.من با خودم قرار گذاشته بودم که نگات نکنم.
اما تقریبا 10 دقیقه تونستم مقاومت کنم! باز نگات کردم...باز رفتم به فنا...
ولی انتظار نداشتم که نگام کنی! خداروشکر که اتفاقی که افتاد خلاف انتظار من بود.